عـــــــاشقـی
...
از اون نقــش هاییــست کـه نمیــتونم خـوب بـرم تـو قــالبش
نمیــتونم خوب درش بیــارم ...
نمیــتونم تحملـش کنــم.
تــازه می فهــمم برای زنــده مـاندن
لازم نیــس نگـات...نفسـت...دلـت به کسـی بنـد بـاشه
تــازه فهمیــدم تقدیـر بعضـی دست هــا خالیـست ،
تقدیــر بعضـی اسـم ها تنهــایی ...
تــازه فهمیـدم بـه ایـن زندگـی عادت کردم
ایـن که بهـانه نبــاشم برای کسـی
ایـن که بهـانه نبــاشد برایـم کسـی
ایـن که می شـود تنهــایی قدم زد
تنهــایی آواز خـواند و تنهــایی رقصیــد
ایـن که "مـــن" هم بـرای خـودش کسیــست حتــی بدون "تـــو" ...
بلــــــــــــــــه بدون تـــــــــــــــو
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
:: برچسبها: